هلیاهلیا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

هلیا دردونه مامانی و بابایی

خاطره لحظه باخبر شدن از وجود نی نی نازم

امروز جمعه است، نازنینم روز سه شنبه صبح رفتیم با بابایی آزمایشگاه دل تو دلم نبود راستشو بخوای یکمی نا امید بودم که نباشی با خودم میگفتم اگه نی نی نباشه دق میکنم خلاصه آزمایش خون دادمو قرار شد شش و نیم بعد از ظهر بریم جوابو بگیریم، ناهار خونه عمو دعوت بودیم اونجا خاله بابا و مهری خانم هم بودن بعد عمه سمانه به مادر جون تلفن کرد که زنداداش بالاخره حامله اس یا نه؟ چون همه میدونستن اما شک داشتیم گفتم بعدازظهر باید جوابو بگیریم گفت من منتظرم بعد ناهار بابایی خوابید اما من از استرس خوابم نمیبرد دوس داشتم زودی ساعت شش بشه که بریم دراز کشیده بودم  و تازه یه کوچولو خوابم برده بود که بابایی منو ساعت 5 بیدار کرد که بریم فکر کنم خودشم دل تو دلش...
28 بهمن 1390
1